زندگی ما اتفاق می افتد در رستوران
دوستان جدید ما
توسط اموزش Reichl
"ما باید انجام دهید?"
من 8 ساله پسر نیک بود خسته از سفر. در آن زمان ما به پاریس گذشته ما توقف همه او می خواست به انجام بود به خانه. او از دست رفته او رفته و او از دست رفته آشنا غذایی است.
او اخم کرد به عنوان او به من تماشا رقص در اطراف اتاق هتل ما هیجان زده است که من تا به حال موفق به مانع غیر ممکن است در آخرین لحظه رزرو در ل'Ami Louis یک رستوران من بیهوده تلاش برای رسیدن به ، مایکل شوهر من بود فقط در حد متوسط بیشتر مشتاق. "یکی دیگر از آسیا, فرانسوی, غذا," او بیدارم و آن را روشن است که این ایده خود را از جهنم.
در پایان آنها بی میلی موافقت می آیند.
L'Ami لوئیس معروف است paean به گذشته است. پس از سال 1924 رستوران صبورانه مقاومت تغییر; حتی پیشخدمت نگاه به عنوان اگر آنها تا به حال شده است وجود دارد از ابتدا. نیک لبه در استشمام بلوط-معطر هوا و تماشا طلایی پشته از سیب زمینی سرخ کرده را راه خود را در سراسر اتاق ناهار خوری.
"این ممکن است خوب," او اعتراف کرد به دنبال در اطراف کوچک اتاق شلوغ با کت انباشت اشیاء بدست آمده در قفسه بالای جدول باشد. پیشخدمت مورد مطالعه او را برای یک لحظه و ناپدید شد. او تحمل یک بشقاب بزرگ از کسانی که روح سیب زمینی سرخ شده و یک لیوان آب پرتقال تازه. "شما نگاه 'ungry او گفت:" او به عنوان تنظیم صفحه در مقابل نیک.
"من فکر می کنم من قصد دارم به آن را دوست دارم در اینجا" پسر من اعلام کرد.
"نیست که کارول دسته گل؟" مایکل اشاره کرد و در سراسر اتاق را به یک خانواده نشسته با یک پسر بچه در مورد نیک سن. من فکر کردم آن بود احتمالا معروف فرانسوی بازیگر اما در تیره, دودی, رستوران, آن را سخت به بگویید. "می تواند" به من گفت. "فیلم عشق مردم این محل است."
"من بیش از حد." نیک پر سرخ شده را به دهان خود.
پیشخدمت به نظر می رسد با سوزان حلزون ارسال یک ابر سیر و کره شناور در سراسر جدول. تنظیم صفحه گرامافون پایین او زمزمه چیزی در نیک گوش. او اشاره کرد و نیک به دنبال پسر از Carole Bouquet جدول از درب. "نگران نباشید خانم گفت:" پیشخدمت رسما. "این تنها maître د' سازماندهی بازی برای کودکان محله."
در حالی که ما جمع به یک مرغ چاق و چله با آمیزش پوست, نیک زد به می گویند زن طبقه بالا بود و نگاهش را از پنجره به بیرون. "او خواستار ژاندارم!" او گفت:, هیجان زده, قبل از بی باک کردن درب.
پسران دیده نمی شد تا زمانی که دوباره پیشخدمت مصرانه خواست تا کل کیک شکلاتی. آنها نشسته با هم دوستان قدیمی در حال حاضر تمایلی به پیوستن به رشد یو پی اس. که خوب بود با ما; ما جرعه جرعه کنیاک قدم زدن از جدول به جدول ساخت دوستان است. پیشخدمت بود در حاشیه تماشای ما با علاقه ، کل رستوران تبدیل شده بود به یک مهمانی شام.
آن را در اواخر هنگامی که شب به پایان رسید. "که" پسر من اعلام کرد که ما ساخته شده و ما در راه برگشت به هتل "بسیار خوب رستوران."
"اما همه شما خوردند شد سیب زمینی و شکلات, کیک" اشاره کردم.
"بیا مادر" او پاسخ داد. "شما می دانید رستوران واقعا در مورد مواد غذایی است. می تواند ما را در بازگشت فردا؟"
— اموزش Reichl شد رستوران منتقد نیویورک تایمز از سال 1993 تا 1999 هنگامی که او به سمت چپ برای تبدیل شدن به سردبیر لذیذ مجله.
ناهار عجله
توسط الکساندر Chee
در پاییز سال 1994 یکی از معروف ترین چهره او پرتاب نقره در من تبدیل صورت خود را به دور او ، "این کثیف," او گفت:.
من ناهار پیشخدمت در Sfuzzi قبل از تئاتر رستوران ایتالیایی سراسر از مرکز لینکلن که دو برابر به عنوان یک نوع غذاخوری برای ABC اخبار بود که در اطراف گوشه.
من جدید بود و تا به حال منتظر جداول مانند قبل از این. در این روزها کسی که استخدام شما فقط به دلیل آنها شما را دوست داشت و هیچ مرجع بررسی و شما را مجبور به یادگیری همه چیز در این کار و آن را به نگاه به عنوان اگر شما در حال حاضر می دانستند که چگونه به آن را انجام دهد. این بود که من درس که من بخش شده بود نشسته قبل از من تا به حال جلا و آن را هرگز دوباره اتفاق افتاده است. ما همیشه سعی کردم به مراقبت های ویژه ای از این خاص افراد مشهور, نه به خاطر او معروف بود — بسیاری از مشتریان ما بودند — اما از آنجا که او تا به حال شخصا پرداخت می شود برای بازگشت به قتل busser بدن به بنگلادش پس از شنیدن او کشته شده است. من هنوز هم در حسرت شکست من هر زمان که چهره او چشمک می زند روی صفحه نمایش.
مشغول به کار در یک رستوران در این بخش از نیویورک است مانند بازیگران در یک فیلم در مورد خودتان که اضافی هستند و تمام ستاره ها. من منتظر دایان سایر کانی چانگ, Barbara Walters, Greg Louganis و Conan o'brien, در میان دیگران. یکی برق شب که من برداشت تا امضا چک از جدول دیدم به نام مادلین l'انگل — نویسنده مورد علاقه دوران کودکی رمان — و نگاه کرد اما او در حال حاضر از بین رفته دستگاه های همزن خودش در سراسر خیابان را به اپرا و جهان فراتر از آن.
من معمولا ناهار. قبل از تئاتر رستوران در نیویورک opera قبل از opera و پیشخدمت پول خود را از 5 بعد از ظهر تا 8 بعد از ظهر ما نیاز به اعصاب از یک تیرانداز ماهر و مداوم تشویق از یک فاحشه به عنوان ما دو احتمالا سه seatings از بخش های ما در آن سه ساعت است. شکست به معنای تنها یک صندلی قبل از پرده یا شام' از دست رفته خود را نشان می دهد — هر دو نابخشودنی نتایج. ما همه کار می کرد ناهار را به عنوان چیزی از یک نفع به رستوران به عنوان وجود نداشت که پول زیادی در آن به عنوان شام. بسیاری از ما قطع شد و پس از تئاتر جمعیت left; من معمولا وارد در 4:30 و به خانه راه می رفت در 9. اما من ساخته شده به اندازه کافی به زندگی می کنند در حالی که نوشتن اولین رمانم.
من هرگز درک سحر و جادو از جای خود اما من می دانستم که با دوام است. Faux-اهل توسکانی, زرد, ستون, ترکه یا چوب کوتاه مبلمان, چراغ سیم و مسخره کج و معوج از تمشک coulis در راه بیش از حد بسیاری از صفحات — همه از آن به نحوی کار می کرد شب پس از شب. رستوران شد و یک زنجیره ای از تگزاس و خانه کوکتل منجمد بلینی به نام Sfuzzi بود گفته تازه هلو هلو schnapps و prosecco اگر چه bartenders مطمئن باشید ما آن را نیز مشخصی با ودکا.
ما تحویل داده شده به فقط یک مشتری — مدونا — و ما دستیار مدیر در زمان او نظم آورده و آن را به او را شخصا. من امضا من اول توافقنامه محرمانه وجود دارد, بنابراین من نمی خواهد می گویند آنچه او دستور داده اما هر بار من تو را دیدم دستیار مدیر ترک برای ساختمان سازی در پارک مرکزی غرب تصور من او را توزیع آن را به دستیار او با lovelorn لبخند او هر بار که کسی گفت: نام او.
در این سال من در آنجا کار می کرد هر جدول من خدمت کرده بود و یک درس در مورد نحوه زندگی در نیویورک, عجیب و غریب اتمام مدرسه. در پایان زمان من وجود دارد من احساس به عنوان اگر من درک شهرستان — و شاید حتی زندگی در راه است که هیچ چیز دیگری قرار بود به من آموخت.
سحر و جادو انجام مشورت یک هدیه به من در نهایت. برادر من آمد به دیدن من در محل کار یک شب پس از اتمام در اولین سرمایه گذاری ، او پول زیادی نشده است. او در یک لیوان آب یک Solaia به او با تعجب — واقعا خوب شیشه ای از شراب. من نمی یاد اما من به یاد داشته باشید چهره خود را به عنوان او نشسته و مصرف آن در کت و شلوار جدید فقط شاد و روشن از داخل به خارج است.
این یک شیشه شراب است که تغییر زندگی خود را, او به من گفت که سالها بعد و پس از او شراب خبره. او یک انبار در حال حاضر در لس آنجلس و گاهی اوقات وقتی که من او مراجعه کرده و او را ارائه می دهد با من یک لیوان شراب, من به یاد داشته باشید آن است که یک بازی قدیمی بین ما آغاز شد که آن شب در Sfuzzi.
— الکساندر Chee است که اخیرا نویسنده مقاله مجموعه "چگونه برای نوشتن یک سرگذشتی رمان است."
شام یکشنبه
توسط آدم پلات
زمانی که من بزرگ برادران گرسنه بودی و من یک جوان تاثیرپذیر خوردن سن پدر من بود که کار را برای خدمات خارجی ایالات متحده در آن زمان را در یک نقطه ما را به رستوران در دور کردن مکان های که در آن ما زندگی می کردند.
در حال رشد در نیویورک پدر و مادرم هر دو بازدید از رستوران ها به عنوان یک پنجره را به وزوز زندگی هر شهر یا فرهنگ. آنها همچنین یک-شهر ارادت به ایده کشت منظم نقطه گاه به گاه صبحانه یا شام روز یکشنبه. بنابراین ما به عنوان rambled از یک مکان به مکان دیگر ما شد به طور منظم در هنگ کنگ تار مجموع کاخ توکیو یاکیتوری مغازه ها و همه فن حریف پیراشکی مفاصل و اردک پکن رستوران ها استفاده می شود که به انجام یک کسب و کار سریع در اطراف پکن که در آن ما زندگی می کردند و در 1970s.
برای اولین بار از این دسته اسب سواران از این رستوران به پلات خانواده آباد بود باربیکیو مغولی در حومه Taichung یک شهر کوچک در ساحل غربی تایوان که در آن پدر و مادر من نقل مکان کرد و در سال 1960 به مطالعه چینی ماندارین است. در آن روزها تایوان گرفتگی شد با آشپز و رستوران که می خواهم خود را از دست داده امرار معاش پس از مائو انقلاب و کشور به سر چشمه به صورت کلاسیک در منطقه پخت و پز چینی و همچنین نوآوری آشپزی. سوپ کوفته شد و محبوبیت وجود دارد در طول دهه 60 همراه با مرغ Tso و مغولی کباب مفاصل — که یک نوع هیبرید بین ژاپنی tepanyaki و کباب سنت از شمال غربی چین ظاهر شد تا در سراسر کشور است.
مورد علاقه ما مغولی کباب شد اولین رستوران من به یاد داشته باشید بازدید و من هنوز هم به یاد ما شام خانواده وجود دارد راه تئاتر چرم گاومیش به خاطر نمایش با شکوه و شگفتی است که برای اولین بار در برادوی بازی. ما زندگی در یک خانه ژاپنی در حومه شهر و در اوایل شب ما می خواهم درایو کردن به مورد علاقه ما کباب طریق شالیزارهای برنج و مزارع نیشکر است.
من شنیده ام که تمام مغولی کباب در تایوان در حال گاز عملیات در حال حاضر, اما در آن روزهای بزرگ, کباب کردن ممنوع شد گرم با چوب و ذغال و شما به عنوان نزدیک کردم شما می توانید از بوی دود چوب در هوا و ضعف شیرین بسیار گرم بوی سوختن گوشت بره و مرغ و گوشت گاو و راه شما گاهی اوقات در بزرگ قدیمی کباب مفاصل در سراسر ایالات متحده است.
همانطور که با همه به طور منظم, ما تا به حال ما کمی آداب و رسوم در باربیکیو مغولی که به عنوان خبره این ژانر را می دانم که یک نوع از بوفه عملیات که شامل انتخاب خود شام از انواع ترشی و گوشت و سبزی و سس گزینه و تماشای به عنوان سرآشپزها طبخ آن را در کوره در ابری از دود و بخار. من طعم تازه و پیازچه برای اولین بار در که بلند-پیش رستوران و ارتوپدی از گشنیز که من هنوز دیپلم کوچک Proustian راه که طولانی پیش زمان بازگشت در تایوان است. من طعم بره مزه دار شده با سویا و شکر و تکه های از sizzled گوشت گاو که ما می خوریم — قبل از ما تا به حال لذت بردم آمریکا همبرگر — بین تازه ساخته شده شائو بینگ نان که گرم شد از فر و چیزی با نقاط رنگارنگ با دانه کنجد.
از آنجا در ذهن من چشم آن را همیشه در فصل تابستان مورد علاقه ما مغولی کباب ما را از خوردن شام ما در خارج در جمعی از جداول است که راه اندازی شد در زیر درختان. پدر و مادر من را نوشیدن آبجو و ما می خواهم نوشیدن نوشابه و اگر شما هنوز هم گرسنه می تواند بازگشت به همه شما می توانید خوردن بوفه برای بیشتر شائو بینگ و دیگر کاسه یا دو تا از کباب. به عنوان آن را تاریک کردم صدای جیرجیرک و قورباغه ها استفاده می شود برای پر کردن هوا و شما می توانید ببینید کرم شب تاب بازی بالا در درختان. پس از ما تا به حال به پایان رسید شام به عنوان یک نوع فینال برادر من و من می خواهم باز کردن بسته ها از بطری موشک هایی که ما تا به حال خریداری شده پیش از آن در روز چوب آنها را به بطری های خالی و ساقه آنها را بیش از شالیزارهای برنج به آسمان شب.
— آدم پلات یک دیرین رستوران منتقد مجله نیویورک و نویسنده "کتاب خوردن: ماجراهای در حرفه ای شکم پرستی."
منظور منو
توسط بیل Buford
به مدت پنج سال زندگی کردم با خانواده ام در لیون فرانسه است. و برای پنج سال ما به طور معمول می خوردند در این شهر بسیاری از bouchons. یک bouchon منحصر به فرد محلی به محل برگزاری. آن است که غیر رسمی و پر سر و صدا و خوب ارزش و شام, به خصوص به طور منظم تمایل به تغییر لحظه ای که قدم در داخل به عنوان اینکه خود را ترک خویشتنداری و رسمی خود Lyonnais ذخیره در یک پشته با درب. در bouchon شما را از خوردن و نوشیدن و بدون مهار. شما به افراد در جدول است. شما فریاد. شما را عرق. شما خنده سخت است.
یک بارانی زمستانی شب در طول سال اول ما در لیون هنگامی که همسر من در لندن بود من مرتب یک پرستار برای فرزندان ما و رفت و من را به یک, مورد علاقه, le Café Comptoir هابیل. بدون تحقق آن من شرکت در یکی دیگر از ویژگی های bouchon ناهار خوری: آن است که در آن شما رفتن به ترک نگرانی — مشکلات drudgeries وظايف و نگرانی — پشت سر شما. آن را مانند یک تعطیلات از خودتان.
من نشسته در یک میز کوچک با درب با نمای شلوغ و شاد فضای ناهار خوری. آبل که شده است در خدمت مواد غذایی پس از 1726 (و چند وجود دارد اگر هر مسن خوردن موسسات در جهان) بود و تکان عجیب پیکربندی اتاق — من شمارش حداقل پنج در دو طبقه وجود دارد اما ممکن است به خوبی می شود بیشتر و پایین سقف یک شومینه در هر تاریخ در هر فضای دیوار. در طبقه همکف بود و کوچکترین آشپزخانه یک آشپز دو آشپز bumping به یک دیگر تمام شب طولانی است. وجود دارد 3-پا-در-قطر ترد-دلمه سیب ترش در یک جدول به صورت تصادفی به دلیل وجود دارد هیچ جای دیگر به آن قرار داده است.
از من خواسته برای برخی از Beaujolais و دستور از منوی نوشته شده بر روی تخته سیاه. من احاطه شده توسط diners در یک وضعیت بالا حریص اشتها — یک خانواده هشت نفره چهار حرفه ای زنان در یک شب یک گروه از 10 (که تبدیل به یک تازه ناهار خوری باشگاه bouchon خواران) زوج بسیار جوان و بسیار قدیمی است.
صفحات وارد دوره اول (foie gras و کنگر فرنگی یا یک salade پیاز دار) بیشتر شراب و سپس زمینهسازی اصلی (انواع جوجه, کلیه, خون سوسیس به نام بودین نوآر quenelles ساخته شده از دریاچه های محلی ماهی sweetbreads سیرابی); پنیر (یک fromage blanc اول "تازه" پنیر اغلب از رشته کوه های آلپ و یا یک Saint-Marcellin, brie-مانند و Lyonnais مورد علاقه); شراب; دسر (که سیب ترش, بابا au rhum, fondant au chocolat — هیچ کس در اتاق "نه" گفتن به دسر); و پس از شام روح ساخته شده توسط راهبان Chartreuse. همه همه چیز بود.
چگونه می توان آنها را مانند غذا خوردن است ؟ من یک مقدار زیادی غذا بخورند واقعا زیادی و من نمی توانم غذا خوردن مانند آن. و در عین حال, در این شب خاص هیچ کس در رستوران — شام سرور آشپزخانه خدمه بود در حداقل اضافه وزن دارند. ما می بینیم این بارها و بارها: هیچ کس می رود به غذا خوردن بیشتر لذت بردن بیشتر رها با انتظارات بالاتر محض آستین ، لذت بردن از این لاغر Lyonnais.
در یکی از متخصصان تغذیه در توصیف این پدیده به عنوان تناقض فرانسوی — در اثر یک جمعیت را تعيين شال گرفتگی عروق مقادیر چربی های حیوانی و تعجب آور توانایی نه به طور منفی تحت تاثیر آن است. نظریه است نه یک فرانسوی یک, اگر تنها به این دلیل که فرانسوی ها می دانند که چگونه ما فکر می کنیم که خوردن آنها نیست آنها چگونه غذا خوردن به طور معمول در همه. و طبیعی است که تقریبا چگونه بسیاری از ما در حال غذا خوردن به تازگی در صفحه اصلی.
در لیون ما خودمان را احاطه حسی رسولان از مردم ساخت مواد غذایی است. حدود 11:30 ظهر ما را بو یکی — معمولا گوشت برشته — به عنوان ما صعود از پله ها به ما چهارم-طبقه آپارتمان. در شب در تابستان ما پنجره آشپزخانه را باز ما شنیده دیگر در خانواده نشسته به شام نرم کوبه ای از قاشق و چنگال در بشقاب. روز یکشنبه صبح ما شاهد دیگر در فضل کشاورزان تولید (گیلاس, سوسیس, گوجه فرنگی و شفاف فقط برداشت کاهو) به دست آورد و در بازار در اسکله رودخانه Saône.
مثل ما از اواخر سال Lyonnais خرید مواد تشکیل دهنده خود را, خود را به غذا خوردن را در خانه تمیز کردن پس از آن. ناهار مهم تر از شام; لبنی در پایان وعده غذایی (پنیر و ماست); یک تکه ژامبون در شب; سالاد; املت; و به خصوص سوپ ناشی از صرفه فرهنگ حل و فصل به هدر هیچ چیز (براث-ساخت از استخوان مرغ, جم از تابستان فضل). اما آنچه که آنها در واقع نه چندان متفاوت از آنچه ما در حال حاضر انجام, تغذیه خانواده های ما هر روز است.
آنها متفاوت از ما در این زمینه می فرماید: هنگامی که آنها به یک رستوران بروید آن بالا است لحظه ای در ماه است.
آنچه من تو را دیدم آن شب که من به تنهایی در ظاهر آبل — الکتریکی-ظاهری هیجان است که روشن هر کسی که شام میخورد بودند احساس افتخار در میان بزرگترین امتیازات زندگی وحدت اشتها و میل و عطش و زیبایی شناسی و فرهنگ و عمیقی نیاز به جامعه از خدمت مواد غذایی که شخص دیگری ساخته شده است برای ما برای لذت بردن از. Diners اصرار بر هیچ چیز از دست رفته.
— لایحه Buford نویسنده فقط-انتشار "خاک: ماجراهای در لیون به عنوان یک آشپز در آموزش و کاراگاه به دنبال راز, فرانسوی, پخت و پز است."
غذاهای دریایی دو راه
توسط کارمن ماریا ماچادو
زمانی که من یک کودک بود خانواده من رفت و به خرچنگ قرمز دقیقا یک بار, اما من هیچ حافظه از آن است. من فقط می دانم که تجربه وحشتناک بود چون برای بقیه عمر جوان من هر بار که ما را از گذشته منفور محل مادرم می استهزاء "خرچنگ قرمز" تحت نفس خود را به عنوان اگر او بودند به بازگویی نام واقعی گرامی دشمن.
من التماس برای آن -- من تا به حال شنیده ام بسیاری از چیزهای خوب در مورد cheddar bay biscuits, و من عاشق میگو و هر زمان بی پایان میگو تجاری و آمد در تمام بدن من رفت برقی — اما مادر من می آید از یک خط طولانی از غرب میانه کینه-دارندگان آن او می تواند خوب بکار بردن در برابر شرکت های بزرگ به راحتی به عنوان مردم; من می دانستم که در قلب من از قلب است که او نمی خواهد تیره آستانه یک خرچنگ قرمز اگر آن را آخرین رستوران در پایان دم از آخرالزمان است. این نوع از غذاهای دریایی و من می خواستم — صدف در کلان آید تپه mouthfuls — احساس و دور از من به عنوان بزرگسالی است.
و سپس من یک فرد بالغ. من 19 بود در دانشگاهی در واشنگتن است. یک شب برخی از دوستان از من دعوت به پیوستن به آنها را در جورج تاون و پس از آن — در نیمه راه از طریق یک سفر با اتوبوس برای رسیدن به آنجا — یو بی اس در بازار. زمانی که من وارد و در گوشه ای از ویسکانسین خیابان و خیابان, من ایستاده بود و در اوایل شب نور تلاش برای کشف کردن چه باید بکنید با خودم. این بود که قبل از گوشی های هوشمند و هنگامی که من تصمیم گرفتم من می خواهم چیزی برای خوردن من تا به حال به سادگی راه رفتن از نمای به نمای اجمالی در منوها در ویندوز. من به اشتباه درخواست یک میزبان چرا منو به حال هیچ قیمت; من نمی توانستم خودم را برای رفتن بسیار بیشتر پس از آن.
من بر روی یک طرف خیابان که در آن وجود دارد کوچک غذاهای دریایی اغذیه فروشی و مشروب فروشی در C&O کانال. رفتم داخل و نشسته بود در یک جدول در کنار آب است. نشسته بودند و من متوجه شدم با یک تکان خوردن است که من تا به حال هرگز dined به تنهایی و با یک حس ناگهانی از زمان وحشتناک پیشرفت ترین دستور بزرگسالان چیزی در منو: یک کاسه صدف, صدف و صدف شنا در یک شیری روغنی آبگوشت با روشن گوه لیمو جمع در کنار صفحه.
من تا به حال هرگز خورده صدف یا صدف قبل از; تنها تجربه من با صدف بود در clambake زمانی که من 12. دوران کودکی من دندانپزشک من تحت فشار به تلاش یک. من از آن متنفر بودم — آن را احساس مانند بلع فرد دیگری زبان. اما به عنوان من نشسته در بستر من فکر کردم: من یک فرد بالغ در حال حاضر. من شام خوردن در کنار آب است. من خوردن دوکفهای.
من فکر می کردم این چیزها را در همان راه شما را در جدید کلاه کج چانه خود را قبل از آینه برای دیدن اگر شما می خواهم که شما به دنبال در. من خورده فقرات از لیمو بیش از ظرف. من ترک خورده پوسته پس از پوسته خود را در برابر لولا خیساندن ضخیم نان در آبگوشت زمانی که متوجه شدم یکی دیگر از حامی — یک زن به دنبال به عنوان محتوا به عنوان من احساس — انجام همان.
وقتی غذا تمام شد من راه می رفت در حالی که به دلیل آن به نظر می رسید که بزرگسالانی که dined به تنهایی نیز گاهی راه می رفت در حالی که با مقصد خاص است. آخرین چیزی که به یاد دارم از شب ایستاده است در مقابل سفارت سوئد; ظریف, حداقلی, اسکاندیناوی یکپارچه در بانک ها از رودخانه پوتوماک. چگونه من پشت کردم به من خوابگاه حدس و گمان است.
سال گذشته در وسط تور کتاب برای من خاطرات "در خانه رویایی" من خودم اقامت در هتل در یک مرکز. من 33 بیش از حد خسته به راه رفتن در هر نقطه بیش از حد جت-عقب مانده و خسته از سفر به خودم به یک اغذیه فروشی و مشروب فروشی از هر نوع. نزدیکترین رستوران به عنوان آن معلوم شد یک خرچنگ قرمز چند صد فوت از هتل درب عقب.
من دستور داد یک, از مد افتاده, یک سالاد سزار — من کتاب قدیمی-تور آماده به کار — و یک کوکتل میگو. من سعی کردم یک بیسکویت و برای اولین بار در زندگی من نفهمیدم که چرا مادر بزرگ من استفاده می شود به مسائل محتویات تعریف سبدهای نان به او فویل صف کیف پول. و میگو! آنها دور شیشه مارتینی پر از یخ; هر یک از عظیم عملا یک خرچنگ. در این بیماری همه گیر era, من نمی تواند کمک کند فکر: چه معجزه! برای انتخاب یک رستوران و دریافت وجود دارد را در خود بخار و سفارش غذا و پرداخت هزینه برای آن را با پول خود را و سپس به خوردن هر نیش.
— کارمن ماریا ماچادو نویسنده "در خانه رویایی" و "بدن او و دیگر احزاب است."
c.2020 شرکت نیویورک تایمز
tinyurlis.gdclck.ruulvis.netshrtco.de