نظر: قطبی شدن سیاسی آمریکا قابل حل نیست، فقط مدیریت می شود
اما به گفته دبیرکل این سازمان، شاید "نگران کننده ترین" جنبه دموکراسی آمریکایی "قطب بندی بی قرار" باشد. یک سال پس از شورش کاپیتول در 6 ژانویه، برداشت آمریکایی ها حتی از وقایع مستند آن روز بر مبنای حزبی تقسیم شده است.
قطبی شدن در بسیاری از تشخیصها درباره مبارزات سیاسی کنونی آمریکا بسیار زیاد است. برخی از محققان در مورد نزدیک شدن به "نقطه عطف" قطبش برگشت ناپذیر هشدار می دهند. داروهای پیشنهادی از طیف کامل چریک ها در دسترس است.
دو نوع پلاریزاسیون وجود دارد. یکی ذاتاً خطرناک نیست. دیگری می تواند باشد. و با هم، آنها می توانند به شدت برای جوامع دموکراتیک مخرب باشند.
دو نوع پلاریزاسیون
قطبی شدن سیاسی فاصله ایدئولوژیک بین احزاب مخالف است. اگر اختلافات زیاد باشد، این می تواند منجر به مشکلات، مخالفت و عدم انعطاف در کنگره و مقامات ایالتی و محلی شود. اگرچه ممکن است ناامید کننده باشد، قطبی شدن سیاسی لزوماً ناکارآمد نیست. حتی می تواند در ارائه انتخاب های واقعی هم برای رای دهندگان و هم برای سیاستمداران مفید باشد. در نهایت، اختلافات عمیق می تواند برای دموکراسی مفید باشد. تضاد نظرات می تواند به ما در کشف حقیقت کمک کند. سر و صدای اختلافات ایدئولوژیک بین احزاب سیاسی میانبرهایی را برای انتخاب سیاسی برای شهروندان فراهم می کند.
قطبی شدن باورها که قطبی شدن گروهی نیز نامیده می شود، متفاوت است. تعامل با افراد همفکر باعث می شود افراد نسخه های افراطی تری از خود داشته باشند. این خودهای افراطی تر نیز بیش از حد اعتماد به نفس دارند و بنابراین آمادگی بیشتری برای انجام رفتارهای پرخطر دارند.
قطبی شدن باورها همچنین باعث می شود که افراد احساسات منفی را با شدت بیشتری نسبت به افراد با دیدگاه های متفاوت بپذیرند. زمانی که به افراط گرایی روی می آورند، شروع به تعریف خود و دیگران در درجه اول بر اساس حزب گرایی می کنند. در نهایت، سیاست فراتر از ایده های سیاسی و به کل شیوه زندگی گسترش می یابد.
اما این همه ماجرا نیست. همانطور که در کتاب جدیدم، حفظ دموکراسی توضیح میدهم، از آنجایی که جامعه در یک سبک زندگی «لیبرال» و «محافظهکار» رتبهبندی میکند، مردم بیشتر و بیشتر روی کنترل مرزهای بین «ما» و «آنها» سرمایهگذاری میکنند. و از آنجایی که اتحادهای مردم بر خصومت با کسانی که موافق نیستند متمرکز می شوند، آنها نسبت به اختلافات بین متحدان سازگارتر و تحمل ناپذیرتر می شوند.
مردم کمتر و کمتر میشوند که بتوانند مخالفان را هدایت کنند و در نهایت به شهروندانی تبدیل میشوند که معتقدند دموکراسی تنها زمانی امکانپذیر است که همه با آنها موافق باشند. این یک موضع عمیقا ضد دموکراتیک است.
مدار پلاریزاسیون
قطبی شدن باورها برای روابط شهروندان با یکدیگر سمی است. اما ناکارآمدی سیاسی در مقیاس بزرگ در چگونگی کارکرد دوقطبی سیاسی و قطبی شدن باورها در یک زنجیره تقویت کننده متقابل نهفته است. وقتی شهروندان به دو قبیله تقسیم می شوند که بر دشمنی با دیگری تمرکز می کنند، سیاستمداران انگیزه هایی برای افزایش خصومت با مخالفان چریکی خود دارند.
و از آنجایی که شهروندان بر سر انتخاب های سبک زندگی به جای ایده های سیاسی تقسیم شده اند، مقامات از فشار معمول انتخاباتی برای ترویج یک پلت فرم قانونگذاری رها می شوند. آنها می توانند صرفاً بر اساس تضادشان دوباره انتخاب شوند.
همانطور که سیاستمداران شکاف های خود را تشدید می کنند، شهروندان سیگنالی برای تقویت تفکیک چریکی دریافت می کنند. این دو قطبی شدن بیشتر باورها را ایجاد می کند که به نوبه خود به عدم تحمل سیاسی پاداش می دهد. در تمام این مدت، فرآیندهای سیاسی سازنده در جنبه نمادین و قبیله ای صرف غوطه ور است، در حالی که ظرفیت مردم برای شهروندی دموکراتیک مسئولانه از بین رفته است. کنترل پلاریزاسیون
ابزارهای قطبی سازی تمایل دارند بر چگونگی مسموم کردن روابط شهروندان تمرکز کنند. پرزیدنت جو بایدن مطمئناً درست می گفت و در سخنرانی تحلیف خود تأکید کرد که آمریکایی ها باید «دمای هوا را پایین بیاورند» و «خود را نه به عنوان مخالف، بلکه به عنوان همسایه ببینند».
با این حال، دموکراسی مستلزم اختلافات سیاسی است. همانطور که جیمز مدیسون اشاره کرد، ایالات متحده دقیقاً به دموکراسی نیاز دارد زیرا شهروندان خودگردان ناگزیر در مورد سیاست اختلاف نظر خواهند داشت. پاسخ به قطبیسازی نمیتواند شامل دعوت به اتفاق آرا یا کنار گذاشتن رقابت چریکی باشد. دموکراسی بدون شکاف سیاسی اصلاً دموکراسی نیست.
وظیفه این است که اختلافات سیاسی بین مردم را مدنی تر کنیم تا توانایی اختلاف نظر محترمانه را احیا کنیم. اما نمی توان به سادگی با بحث های سیاسی به روش های مختلف به این امر دست یافت. تحقیقات نشان میدهد که وقتی مردم قطبی میشوند، قرار دادن حتی عبارات مدنی در معرض دیدگاه طرف مقابل باعث ایجاد دو قطبی شدن بیشتر میشود.
"پاسخ به قطبیسازی نمیتواند شامل دعوت به اتفاق آرا یا کنار گذاشتن رقابت چریکی باشد.”
این مورد تفاوت اساسی بین پیشگیری و درمان است. این کافی نیست که وانمود کنیم که قطبی شدن اتفاق نیفتاده است، یا طوری رفتار کنیم که انگار یک نگرانی جزئی است. در شرایط کنونی، حتی تلاش های صادقانه برای تعامل با احترام به طرف مقابل اغلب نتیجه معکوس دارد.
با این حال، آمریکایی ها شهروندان دموکراتیک، شرکای پروژه مشترک خودگردانی باقی می مانند، که نمی توانند به سادگی یکدیگر را نادیده بگیرند.
قطبی شدن مشکلی است که نمی توان آن را حل کرد، فقط مدیریت کرد. این امر روابط بین مخالفان سیاسی را سمی می کند، اما به روابط بین متحدان نیز آسیب می رساند. این امر باعث تشدید انطباق گرایی در ائتلاف ها می شود، و درک مردم از سطوحی از اختلاف در گروه های همفکر را کاهش می دهد.
سپس ممکن است معلوم شود که مدیریت قطبیسازی میتواند شامل تلاش برای مقابله با سازگاری با درگیر شدن در اختلافات محترمانه با افرادی باشد که ما آنها را متحد میبینیم. با برداشتن گام هایی برای یادآوری این نکته که سیاست همیشه شامل بحث و جدل است، حتی در میان کسانی که به کاندیداهای یکسانی رای می دهند و به همان حزب وابسته هستند، آمریکایی ها ممکن است شروع به کشف مجدد توانایی خود در بی احترامی به مخالفان خود کنند.
بعد: بایدن و هریس در سالگرد حمله 6 ژانویه به ساختمان کنگره آمریکا سخنرانی کنند
رابرت بی تالیس، استاد فلسفه در دبلیو آلتون جونز در دانشگاه واندربیلت در نشویل، تنسی است. این اولین بار توسط The Conversation منتشر شد - "هر قطبی سازی بد نیست، اما ایالات متحده ممکن است دچار مشکل شود."
[ad_2]